روزه
مرتضی مطهری در مورد فلسفه روزهداری چنین مینویسد:
«پس ما اگر ماه رمضانی را گذراندیم، شبهای احیایی را گذرانیدیم، روزههای متوالی را گذراندیم، بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که دیگر بر شهوات خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلط هستیم. بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلط هستیم. بر چشم خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلط هستیم. بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلط هستیم و میتوانیم جلو نفس اماره را بگیریم، این علامت قبولی روزه ماست، اما اگر ماه رمضانی گذشت و تمام شد، حظ ما از ماه رمضان - آنطور که پیغمبر اکرم فرمود که بعضی از مردم حظشان از روزه فقط گرسنگی و تشنگی است - فقط این بوده که یک ماه یک گرسنگیهایی و یک تشنگیهایی کشیدیم (اغلب هم از بس که سحر و افطار میخوریم تشنه و گرسنه هم نمیشویم ولی لااقل بدحال میشویم)، یک بدحالی در مدت این یک ماه پیدا کردیم و در نتیجه این بدحالی قدرت ما بر کار کردن کمتر شد و چون قدرت ما بر کار کمتر شد بعد هم آمدیم روزه را متهم کردیم که روزه هم شد کار در دنیا؟ (آنکه محصل و دانشجوست میگوید من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم شد. آنکه اهل کار دیگری است میگوید قدرت فلان کار من کم شد، پس روزه بد چیزی است) این علامت قبول نشدن روزه ماست، در صورتی که اگر انسان در ماه رمضان روزهگیر واقعی باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگی بدهد، اگر همینطور که گفته شده است سه وعده غذا را تبدیل به دو وعده کند، یعنی قبلاً یک صبحانه و یک ناهار و یک شام میخورد، حالا دیگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه یک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خیلی زیاد بر معده تحمیل کند بلکه یک غذای متعارف بخورد، بعد احساس میکند که هم نیروی بدنیاش بر کار افزایش پیدا کرده است و هم نیروی روحیاش بر کار خیر و هم نیروی روحیاش بر تسلط بر نفس، این حداقل عبادت است.»